۱۳۹۵/۰۹/۰۵

سفر به انتهای شب – لویی فردینان سلین


 شاید در نگاه اول نام نویسنده برای آنان که دم خور دنیای کتاب نیستند ، ناآشنا باشد ولی  داستان برای آنان که سال‌هاست با این دنیا دم خورند کاملاً متفاوت است. قلم سلین سرکش است ، دیوانه است و نمی‌توان به راحتی آن را مورد اغماض قرار داد. قلم سلین با تار و پود ادبیات غنی فرانسه عجین شده است و به قول آنتونی برجس :"او نابغۀ تیره و تار ادبیات فرانسه و صاحب هذیانی‌ترین سبک سدۀ بیستم میلادی است." شاید بتوان قلم جادویی او را هم‌تراز با قلم بزرگانی همانند فرانتس کافکا ، جیمز جویس و ... قرار داد. شاید برای فهم بیشتر این قلم باید همانند دنیای استنلی کریمر در فیلم دنیای دیوانه ، دیوانۀ دیوانۀ دیوانه بود  تا آنگاه نشئگی قلمش بر روحت تاثیر بگذارد و شایدها و شایدهای بی پایان دیگر برای همزاد پنداری بیشتر با تفکر سپید سلین که با جوهرۀ مشکی قلمش ، افکار نابش را بر روی کاغذی کاهی به رشته تحریر درآورده است.
سلین در کتاب سفر به انتهای شب ، بی پرده ما را با واقعیتی تلخ  روبه رو می‌کند، انسانی که مدرنیسم  احساسات او را ذائل کرده و کاپیتالیسمِ پَست سمبل تمام ارزش‌ها شده است:
"اینجا درس هایت به هیچ درد ی نمی خورد, پسر جان! اینجا نیومدی که فکر کنی, اومدی همان کاری را که یادت می دهند, انجام بدی... ما در کارخانه هامان به روشنفکر احتیاج نداریم. به بوزینه احتیاج داریم... بگذار نصیحتی بهت بکنم . هرگز از فهم و شعورت حرفی نزن! ما جای تو فکر خواهیم کرد..."
دنیایی عجیب و وارونۀ که حتی معنویت هم به شکل دنیایِ دیوانۀ دیوانه درآمده است و گویی معنویات نیز دیگر رنگ و لعابی ندارند :
" کشیش مدت‌هاست که دیگر به خدایش فکر نمی‌کند، در حالی که خادم کلیسا هنوز بر سر ایمان‌اش ایستاده! ... آن‌هم به سختی فولاد؛  جداً آدم حالش به هم می‌خورد."

بله این داستان پر از مکث‌های بی‌وقفه در مورد خودمان است، به عبارتی دیگر دربارۀ خودِخودمان ، گذشته‌ کِرم خورده‌مان و تفکر دربارۀ آیندۀ که در زیر خروارها علامت سوال گیر افتاه است که به قول سلین  آدم‌ها با گه مالی آینده در اعماق خودشان از بی عدالتی حال انتقام می‌گیرند. همۀ آدم‌ها ته وجودشان درست‌کار ولی بی جربزه اند...
باز هم یک شاید دیگر؛ چرا سلین نام سفر به انتهایی شب را برای شاهکارش برگزیده است ؟ ترس از بی‌هدفی بر روح داستان مستولی است و برای گذر از این بی هدفی باید از دل شب سفر کرد؛ سفری که پوچی بخشی عمده از آن است ، به قول خودش برای هیچ و پوچ به دنیا آمده‌ایم و حیف است که در طول مسیر نیز به دنبال هیچ و پوچ باشیم. حال آنکه گاهی شرایط زندگی ما را به سوی این وادی سوق می‌دهد و شاید تازه در این وادی باشد که بتوانیم مسیر حرکت به سوی انسانیت را  آغاز کنیم...

پ.ن : « زندگی می‌گذرد - نازیلا زال »

زندگی می‌گذرد
عمر ما بی حاصل می‌گذرد
زندگی می‌گذرد
قلبی بی عشق
در کالبدی به ظاهر شاد
برای همیشه می‌شکند

۱۳۹۵/۰۹/۰۲

قطاری از پاریس به مقصد آمستردام

  
در قطاری که از پاریس به مقصد آمستردام می‌رود ، کنار کودکی نشسته‌ای که در زندگی‌اش ، فقر و مکنت و وهن را زیسته ، اما از خیانت چیزی نمی‌داند. جهان از دریچۀ  چشمش با تفنگ و تیبا بیداد روا می‌دارد ، هنوز خبر از کسانی ندارد که با پنبه سر می‌برند ، سرزمینی را نمی‌شناسد که در آن لبخند و آغوش‌های گشاده معنایی جز دسیسه نمی‌دهند. در قطاری که از پاریس به مقصد آمستردام می‌رود ، کودک در میان یک نمایش‌ صابونی ، که بازیگرانش جز مدعیان حقوق بشر ، دموکراسی و هنر یک سرزمین نیستند ، مغاک سرزمینی را لمس می‌کند که راویِ تاریخ ماست. قطاری که از پاریس به آمستردام می‌رفت، کودک را به اعماق تاریخ وحشت می‌کشاند و مرا به کامپای خویش ...

----

 «حقیقت – هالینا پوشویاتوسکا»

دستم را دراز می‌کنم
در آرزوی لمس ،
به سیمی مسی برمی‌خورم
که جریان برق را در خود می‌برد

تکه‌تکه می‌بارم
مثل خاکستر ،
فرو می‌ریزم

فیزیک حقیقت را می‌گوید
کتاب مقدس ، حقیقت را می‌گوید
عشق، حقیقت را می‌گوید
و حقیقت ، رنج است

-----------------------------------------------------------------------------
پ.ن : کتاب خیانت ؛گزیده اشعار هالینا پوشویاتوسکا و ولادیمیر هولان با ترجمه محسن عمادی که در آغازِ پست،  قسمتی از مقدمه کتاب به قلم ایشان انتخاب شده است...