تا پنج سال پس از اعدامِ انقلابی نیکلای رومانوف دوم و دیگر اعضای خانواده سلطنتی، جنگ داخلی در روسیه همچنان ادامه داشت، جنگی که میان بلشویکها (ارتش
سرخ) و مِنشویکها (ارتش سفید) در جریان بود که نهایتاً ارتش سرخ جنگ داخلی را پیروز شد و پس از این پیروزی ،در سال ۱۹۲۲ حزب بلشویک رسماً بنام «حزب
کمونیست اتحاد شوروی» تغییر نام داد و متعاقب آن تأسیس کشور شوروی را رسماً اعلام کرد.
نخستین حکومت رسمی سوسیالیستی-کمونیستی تاریخ که با تفکرات رهبر آن ،به شکل
مارکسیسیم-لنینیسم اداره میشد. اما دو سال پس از حاکمیت شوروی و تغییر در
روند اقتصادی کشور، لنین درگذشت و جنگِ قدرتی پیچیده در رأس حزب ایجاد گردید ،اما
در نهایت ژوزف استالین به عنوان رهبر شوروی برگزیده شد.
استالین پس از به قدرت
رسیدن ،پاکسازی کبیرِ مخالفان را توسط مهرۀ خود بنام نیکلای یِژوف ( رئیس پلیس مخفی) آغاز کرد و تا پیش از شروع جنگِ جهانی دوم ،حذف فیزیکی
مخالفان را ادامه داد و فضای پلیسی و امنیتی را در سراسر کشور حاکم کرد، فضایی که با نیروی دست نشاندۀ جدید خود در پلیس مخفی یعنی «لاورِنتی بِریا» (که همانند خودش اصالتی گرجستانی داشت) وارد فازی جدید شد. به قول هانا آرنت :«نظامی تک حزبی که سعی در
القای تفکری داشت که کشور را چند حزبی نشان دهد. اما عملاً همۀ سِمتهای دولتی توسط
تک حزبِ قدرتمندِ کشور که در راستای منافع استالینیسم در حرکت بود بلعیده شد بودند و آنها هیچ گونه
صدای مخالفی را نیز برنمیتافتند و بسادگی آن را حذف فیزیکی میکردند.»
به گفته عبدالرحمن
آوتروخانوف حکومت شوروی با تفکر استالین که "حذف و جایگزینی دائم سران حزب"
بود اوج گرفت. «استالین کسانی را گرد خویش
جمع کرد که فاقد آرمانهای اجتماعی بودند و تنها به مقام و مرتبت خویش میاندیشیدند.
استالین پس از به قدرت رسیدن ،یاران قدیمی را یکی پس از دیگری حذف کرد، سپس جا پای قدرت
سیاسی را برای گروهی تازه باز کرد و سپس به کمک" نو دولتان تازه به دوران رسیده"،
گارد جدید را نیز حذف کرد. اینگونه شد که دست پروردگانی که در مکتب خود استالین پرورش
یافته بودند به رأس هرم قدرت نزدیک شدند.حلقۀ اصلی این نو دولتانِ تازه به دوران رسیده "لاورنتی بریا" بود که پس از نیکلای یِژوف (مسئول اصلی تصفیه
کبیر مخالفان ) به ریاستِ پلیس مخفی شوروی رسید (۱۹۳۹) و بلافاصله حکم اعدام یژوف را اجرا
کرد ،هرچند که خود بریا نیز پس از استالین، در زمان رهبری خروشچف اعدام شد.»
در حالی که این انقلاب
با تفکری سوسیالیستی یعنی آزادی و برابری همگانی و با شعار «صلح، نان، زمین» بر
سرکار آمد اما نتیجه عملی آن استبداد، توتالیتاریسم ، خون ریزی و بدگمانی جنونآمیز استالین بود که سبب شکلگیری
ایدئولوژی ارعاب دسته جمعی شد که رکن اجرایی آن پلیس مخفی کشور بود. در این دوران ،دستگاه تبلیغاتی سعی در یکشکلسازی مردم داشت. به گفتۀ هانا آرنت :«چیرگی
تام سیاسی کوشید که انسانها را به شکلی سازمان دهد که تکثر و تمایز آنها را از
بین ببرد و کلِ انسانیت را به شکلی واحد درآورد که در برابر کنشهای معین، واکنشهای
ثابت و هم شکل را از خود نشان دهند .» و این چیزی بود که استالین به خوبی آن را در
زمان حکومتش اجرا کرد.


