۱۳۹۶/۰۸/۱۰

صد سالگی یک انقلاب - بخش دوم

تا پنج سال پس از اعدامِ انقلابی نیکلای رومانوف دوم و دیگر اعضای خانواده سلطنتی، جنگ داخلی در روسیه همچنان ادامه داشت، جنگی که میان بلشویک‌ها (ارتش سرخ) و مِنشویک‌ها (ارتش سفید) در جریان بود که نهایتاً ارتش سرخ جنگ  داخلی را پیروز شد و پس از این پیروزی ،در سال ۱۹۲۲ حزب بلشویک رسماً بنام «حزب کمونیست اتحاد شوروی» تغییر نام داد و متعاقب آن تأسیس کشور شوروی را رسماً اعلام کرد. نخستین حکومت رسمی سوسیالیستی-کمونیستی تاریخ که با تفکرات رهبر آن ،به شکل مارکسیسیم-لنینیسم اداره می‌شد. اما دو سال پس از حاکمیت شوروی و تغییر در روند اقتصادی کشور، لنین درگذشت و جنگِ قدرتی پیچیده در رأس حزب ایجاد گردید ،اما در نهایت ژوزف استالین به عنوان رهبر شوروی برگزیده شد.
پروپاگاندای که در آن استالینیسم می‌کوشید فضای شوروی در آن زمان را مثبت ارزیابی کند و جو کشور را نسبت به رهبری استالین مشتاق جلوه دهد. در تصویر به روسی نوشته شده‌است: استالین ،برای دوران شاد کودکی‌مان از شما بسیار سپاس‌گزاریم!

استالین پس از به قدرت رسیدن ،پاک‌سازی کبیرِ مخالفان را توسط مهرۀ خود بنام نیکلای یِژوف ( رئیس پلیس مخفی)  آغاز کرد و تا پیش از شروع جنگِ جهانی دوم ،حذف فیزیکی مخالفان را ادامه داد و فضای پلیسی و امنیتی را در سراسر کشور حاکم کرد، فضایی که با نیروی دست نشاندۀ جدید خود در پلیس مخفی یعنی «لاورِنتی بِریا» (که همانند خودش اصالتی گرجستانی داشت) وارد فازی جدید شد. به قول هانا آرنت :«نظامی تک حزبی که سعی در القای تفکری‌ داشت که کشور را چند حزبی نشان دهد. اما عملاً همۀ سِمت‌های دولتی توسط تک حزبِ قدرتمندِ کشور که در راستای منافع استالینیسم در حرکت بود بلعیده شد بودند و آنها هیچ گونه صدای مخالفی را نیز برنمی‌تافتند و بسادگی آن را حذف فیزیکی می‌کردند.»

به گفته عبدالرحمن آوتروخانوف حکومت شوروی با تفکر استالین که "حذف و جایگزینی دائم سران حزب"  بود اوج گرفت. «استالین کسانی را گرد خویش جمع کرد که فاقد آرمان‌های اجتماعی بودند و تنها به مقام و مرتبت خویش می‌اندیشیدند. استالین پس از به قدرت رسیدن ،یاران قدیمی را یکی پس از دیگری حذف کرد، سپس جا پای قدرت سیاسی را برای گروهی تازه باز کرد و سپس به کمک" نو دولتان تازه به دوران رسیده"، گارد جدید را نیز حذف کرد. این‌گونه شد که دست پروردگانی که در مکتب خود استالین پرورش یافته بودند  به رأس هرم قدرت نزدیک شدند.حلقۀ اصلی این نو دولتانِ تازه به دوران رسیده "لاورنتی بریا"  بود که پس از نیکلای یِژوف (مسئول اصلی تصفیه کبیر مخالفان ) به ریاستِ پلیس مخفی شوروی رسید (۱۹۳۹) و بلافاصله حکم اعدام یژوف را اجرا کرد ،هرچند که خود بریا نیز پس از استالین، در زمان  رهبری خروشچف اعدام شد.»

در حالی که این انقلاب با تفکری سوسیالیستی یعنی آزادی و برابری همگانی و با شعار «صلح، نان، زمین» بر سرکار آمد اما نتیجه عملی آن استبداد، توتالیتاریسم ، خون ریزی  و بدگمانی جنون‌آمیز استالین بود که سبب شکل‌گیری ایدئولوژی ارعاب دسته جمعی شد که رکن اجرایی آن پلیس مخفی کشور بود. در این دوران ،دستگاه تبلیغاتی سعی در یک‌شکل‌سازی مردم داشت. به گفتۀ هانا آرنت :«چیرگی تام سیاسی کوشید که انسان‌ها را به شکلی سازمان دهد که تکثر و تمایز آنها را از بین ببرد و کلِ انسانیت را به شکلی واحد درآورد که در برابر کنش‌های معین، واکنش‌های ثابت و هم شکل را از خود نشان دهند .» و این چیزی بود که استالین به خوبی آن را در زمان حکومتش اجرا کرد.



صدسالگی یک انقلاب- بخش نخست

انقلاب اکتبرِ سرخ ۱۹۱۷ در حالی در مرز صدسالگی خود قرار دارد که تنها نامی از آن باقی مانده‌است. انقلابی که جهان را به دو بخش شرق و غرب تقسیم کرد و مهم‌ترین رخداد دوران معاصر را رقم زد و بر عصر حاضر تأثیری شگرف برجای نهاد بنحوی که تمامی جنبش‌ها و انقلاب‌های سدۀ بیستم از آرمان‌ها و شعائری همانند برابری وعدالت‌خواهی که برگرفته از این انقلاب بود سود جستند. انقلاب بلشویک‌ها در شب هفتم نوامبر ۱۹۱۷ (بر پایه گاه‌شمار ژولینی ۲۵ اکتبر) به وقوع پیوست و در آن میراث سال‌ها سلطنت از روسیه رخت بر بست و جای خود را به حکومت شوراها داد.

اما چه شد که این انقلاب به وقوع پیوست؟ و چگونه اوج گرفت ؟ در این مقاله سعی کردم از کتاب‌های  تاریخ‌نگاران روسی که به آرشیو حزبی دسترسی داشته‌اند (همانند عبدالرحمن آوتروخانوف –Abdurakhman Avtrokhanov و ادوارد رادزینسکی ) بهره ببرم. همچنین از دیگر نوشته‌جات فلاسفه و تاریخنگاران غربی همانند هانا آرنت نیز سود جستم.

 صد سالگی یک انقلاب ،  ۲۰۱۷- ۱۹۱۷

اما پایه و ریشه انقلاب بلشویک‌ها چه بود؟
جریان چپ همواره یکی از جریان‌های است که تاکید آن بر عدالت اقتصادی استوار است، عدالتی که جهانی باشد و قشر «برژوا» در آن حاکم نباشد و یا حق و دستمزد واقعی قشرِ پایین دست و مولد جامعه  یعنی پرولتاریا را پرداخت کند .قشری که مورد استثمار برژوا قرار گرفته و بارِ پیشرفت جامعه عملاً بر دوش آن‌ها قرار دارد اما سهم و سود آن‌ها از این پیشرفت اندک است. با این شرایط و گفته‌ها ،جریان‌های کارگری چپ‌گرا و سوسیالیسم در سدۀ نوزدهم با آرای کارل مارکس کاملاً دگرگون شدند.
پایان سده نوزدهم و اوایل سده بیستم خبر از تغییراتی بزرگ در تاریخ جهان می‌داد. تغییراتی که مارکس در کتاب مانیفست کمونیست در سطر آغازین از وقوع آن خبر می‌دهد:
                  «شبحی بر فراز اروپا در گذر است... شبح کمونیسم» 
او مانیفست خود را به همراه یار شفیق خود «فریدریش انگلس» در اتحادیه کمونیست «Communist League» واقع در لندن منتشر کرد. در نهایت آرا و تفکر مارکس تکمیل کننده تفکر هگل شد . کارل مارکس تغییراتی عمده و تأثیرگذار را در روند جریان چپ و سوسیالیسم پدید آورد ،بحدی که او را فراتر از نیوتون و انیشتین ،مهم‌ترین متفکر هزاره دوم می‌نامند. تفکراتی که کل اروپا را در روندی چالشی قرار داد و بالطبع روسیه تزاری هم از آن مستثنی نبود.
زمینه‌های انقلابی و جنبش‌های کارگری در قارۀ اروپا شکل گرفته بود و در روسیه تزاری هم نارضایتی مردم از ادارۀ امپراتوری توسط «نیکلای رومانوف دوم» پس از شکست تحقیرآمیز از ژاپنِ بی نام و نشان به اوج خود رسید‌ه بود و پس از شکست روسیه در جبهۀ لهستان در خلال جنگ جهانی اوّل، دامنه اعتراضات گسترده‌تر شد ،به نوعی که در مارس ۱۹۱۷ ،نیکلای رومانوف دوم از سلطنت کناره‌گیری کرد. اکنون نیروهای معترض که در واقع سوسیالیست‌ها بودند، با رهبری «گئورگی لووف»، دولت موقت را تشکیل دادند. دولت موقتی که تفکرِ اقلیتِ جنبش انقلابی (منشویک‌ها) را شامل می‌شد و خواهان ایجاد اصلاحات و تفکر اصلاح‌طلبی در قالب نظام تزاری بودند؛ اما تفکرِ اکثریتِ جنبش انقلابی ( بلشویک‌ها) با رهبری «ولادیمیر لنین» خواهان حذف اصلاحات نمادین بودند، آنها خواهان پایان روسیه تزاری و برپایی حکومتی نوین بودند.
پرچمی مارکسیستی که در آن تصاویر مارکس، انگلس و لنین نقش بسته است.

با پیوستن «لئون تروتسکی» به بلشویک‌ها ، آهنگِ رشد انقلاب سرعت بیشتری یافت تا اینکه نهایتاً در شب هفتم نوامبر ( ۲۵ اکتبر) انقلاب بلشویک‌ها پیروز شد و رسماً حکومت بلشویک‌ها با رهبری لنین آغاز شد.

بلشویک‌ها تقریباً یک سال پس از انقلاب اکتبر،  شاه نیکلای دوم ،ملکه الکساندرا ، شاهزادگان و  مستخدمان‌شان را در دژی واقع در شرق روسیه در یکاترینبورگ، تیرباران کردند و سپس اجساد آن‌ها را در اسید حل کردند و بقایای اجساد را در همان‌جا دفن کردند که پس از هشتاد سال در زمان ریاست جمهوری بوریس یلتسین، از خاک بیرون آورده شدند و به صورت رسمی در سن‌پترزبورگ دفن شدند.