انقلاب اکتبرِ سرخ ۱۹۱۷ در حالی در مرز
صدسالگی خود قرار دارد که تنها نامی از آن باقی ماندهاست. انقلابی که جهان را به دو بخش شرق و غرب تقسیم کرد و مهمترین رخداد دوران معاصر را رقم زد و بر عصر حاضر تأثیری شگرف برجای نهاد بنحوی که تمامی جنبشها و انقلابهای سدۀ بیستم از
آرمانها و شعائری همانند برابری وعدالتخواهی که برگرفته از این انقلاب بود سود جستند. انقلاب بلشویکها در شب هفتم نوامبر ۱۹۱۷ (بر پایه گاهشمار ژولینی ۲۵ اکتبر) به وقوع پیوست و در آن میراث سالها سلطنت از روسیه رخت بر بست و جای خود را به حکومت شوراها داد.
اما چه شد که این انقلاب به وقوع پیوست؟ و چگونه اوج گرفت ؟ در این مقاله سعی کردم
از کتابهای تاریخنگاران روسی
که به آرشیو حزبی دسترسی داشتهاند (همانند عبدالرحمن آوتروخانوف –Abdurakhman Avtrokhanov و ادوارد رادزینسکی ) بهره ببرم. همچنین از دیگر نوشتهجات فلاسفه و تاریخنگاران غربی همانند هانا
آرنت نیز سود جستم.
![]() |
صد سالگی یک انقلاب ، ۲۰۱۷- ۱۹۱۷
|
اما پایه و ریشه انقلاب
بلشویکها چه بود؟
جریان چپ همواره یکی از
جریانهای است که تاکید آن بر عدالت اقتصادی استوار است، عدالتی که جهانی باشد و
قشر «برژوا» در آن حاکم نباشد و یا حق و دستمزد واقعی قشرِ پایین دست و مولد جامعه یعنی پرولتاریا را
پرداخت کند .قشری که مورد استثمار برژوا قرار گرفته و بارِ پیشرفت جامعه عملاً بر دوش آنها قرار دارد اما سهم و سود آنها از این پیشرفت اندک است. با این شرایط و گفتهها ،جریانهای کارگری چپگرا
و سوسیالیسم در سدۀ نوزدهم با آرای کارل مارکس کاملاً دگرگون شدند.
پایان سده نوزدهم و
اوایل سده بیستم خبر از تغییراتی بزرگ در تاریخ جهان میداد. تغییراتی که مارکس در
کتاب مانیفست کمونیست در سطر آغازین از وقوع آن خبر میدهد:
«شبحی بر فراز اروپا در گذر است... شبح کمونیسم»
او مانیفست خود را به همراه یار شفیق خود «فریدریش انگلس» در اتحادیه کمونیست «Communist League» واقع در لندن منتشر کرد. در نهایت آرا و تفکر مارکس تکمیل کننده تفکر هگل شد . کارل مارکس تغییراتی عمده و تأثیرگذار را در روند جریان چپ و سوسیالیسم پدید آورد ،بحدی که او را فراتر از نیوتون و انیشتین ،مهمترین متفکر هزاره دوم مینامند. تفکراتی که کل اروپا را در
روندی چالشی قرار داد و بالطبع روسیه تزاری هم از آن مستثنی نبود.
زمینههای انقلابی و جنبشهای کارگری در قارۀ اروپا شکل گرفته بود و در روسیه تزاری هم نارضایتی مردم از ادارۀ امپراتوری توسط «نیکلای رومانوف دوم» پس از شکست تحقیرآمیز از ژاپنِ بی نام
و نشان به اوج خود رسیده بود و پس از شکست روسیه در جبهۀ لهستان در خلال جنگ جهانی اوّل، دامنه اعتراضات گستردهتر شد ،به نوعی که در مارس ۱۹۱۷ ،نیکلای رومانوف دوم از سلطنت کنارهگیری کرد. اکنون نیروهای معترض
که در واقع سوسیالیستها بودند، با رهبری «گئورگی لووف»، دولت موقت را تشکیل دادند.
دولت موقتی که تفکرِ اقلیتِ جنبش انقلابی (منشویکها) را شامل میشد و خواهان ایجاد
اصلاحات و تفکر اصلاحطلبی در قالب نظام تزاری بودند؛ اما تفکرِ اکثریتِ جنبش
انقلابی ( بلشویکها) با رهبری «ولادیمیر لنین» خواهان حذف اصلاحات نمادین بودند،
آنها خواهان پایان روسیه تزاری و برپایی حکومتی نوین بودند.
![]() |
| پرچمی مارکسیستی که در آن تصاویر مارکس، انگلس و لنین نقش بسته است. |
با
پیوستن «لئون تروتسکی» به بلشویکها ، آهنگِ رشد انقلاب سرعت بیشتری یافت تا اینکه
نهایتاً در شب هفتم نوامبر ( ۲۵ اکتبر) انقلاب بلشویکها پیروز شد و رسماً حکومت
بلشویکها با رهبری لنین آغاز شد.
بلشویکها
تقریباً یک سال پس از انقلاب اکتبر، شاه
نیکلای دوم ،ملکه الکساندرا ، شاهزادگان و مستخدمانشان را در دژی واقع در شرق روسیه در یکاترینبورگ، تیرباران کردند و سپس اجساد آنها را در اسید حل کردند و بقایای اجساد را
در همانجا دفن کردند که پس از هشتاد سال در زمان ریاست جمهوری بوریس یلتسین، از
خاک بیرون آورده شدند و به صورت رسمی در سنپترزبورگ دفن شدند.


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر