امروزه بلوک شرق اروپا آنچنان معنای که پیش از فروپاشی کمونیسم داشت را ندارد اما
همچنان میتوان رگههای از تفاوت فرهنگی آن ، هرچند اندک را با اروپای غربی مشاهده
کرد. امروزه دیگر این تقسیم بندیهای سیاسی آنچنان جایگاه مستحکمی
ندارند و محور گفتگو بر اساس قاموس مقدس تفکر بنا شده است هرچند که این امر شاید نمایشی بیش هم نباشد، ولی به هرحال حائل تفاوتها برداشته شده است ، همانگونه که دیوار برلین از
میان برداشته شد.
جدایِ از علاقه فراوان من به نثر
اروپایی شرقی همانند ادبیات غنی و مفتونِ کشورهای چک ، لهستان ، رومانی و روسیه ؛اما من آنچنان وابستگی و کششی به سوی ادبیاتِ نظمِ کلاسیک و یا مدرن این منطقه نداشتم
و عمدتاً با آن غریبه بودم تا آنکه سال
گذشته پس از آشنایی با اشعار شاعری لهستانی به
نام "ویسواوا شیمبورسکا" (برندۀ جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۶ ) علاقۀ من به خواندن بیشتر اشعار این منطقه افزایش یافت.
کلاً هر کجا که پای محال و غیر
ممکن به میان میآید ، آنجا شعر متولد میشود که خصیصه این گفته را میتوان در
اشعار شاعر عمل گراییِ اهل رومانی یعنی "نیکیتا استانسکو" یافت. شاعری که
یکی از پایهگذارن شعر پست مدرن اروپای پس
از جنگ جهانی دوم بود.
البته پیگیری این نوع از شعر و
کلاً شعر غیر ایرانی لازمۀ درکی صحیح از آنتولوژی و معنای آن است و از نظر بنده برای
واکاوی بهتر در دریای ژرف این ادبیات از اشعار ویسواوا شیمبورسکا ، هالینا پوشویاتوسکا و ولادیمیر هولان کارتان را آغاز کنید.
در باران نگاهت –
هالینا پوشویاتوسکا
« در باران نگاهت غرورم رام میشود
و در میانۀ راه کام
به انس برمیبالد
چشمانت
فولاد سخت خندهایم را
سوراخ میکند
چونان باران گرم
منِ بیرون مرا میشوید»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر