فرمانبرداری کورکورانه از مافوق ،
بدون تفکر و تعقل . شخصیتی که تابع جامعه است و در همه حال سعی در همرنگی با جماعت
و اطاعت از مافوق به شیوه فرمانبرداری مطلق و چاکر منشی دارد.
اینها بخشی از تمامیتخواهی
اقتدارگرایانه است. شاید بهتر باشد برای روشن سازی این اصطلاح کتاب " گریز از
آزادی" اریش فروم را پیش روی خود نهیم، کتابی که در سال ۱۹۴۱ میلادی یعنی در اوج
قدرت نظام توتالیتر آدولف هیتلر نگاشته شده است.
آزادی از دیدگاه اریش فروم اینگونه
تبعیین شده است:
«هر چه انسان از قید یکی بودنِ
بدوی با مردم دیگر و همچنین طبیعت آزاد گردد و صورت فرد بر خود گیرد آزادی کیفیتی
خاص به انسان میبخشد که البته میزان این آزادی بر حسب درجه آگاهی آدمی از خویشتن
به عنوان موجودی مستقل و جدا متغییر است. صفت بارز قرون وسطی فقدانِ آشکارِ آزادی
بود زیرا هر فرد در نظام اجتماعی به نقش خود زنجیر شده بود.»
از دیدگاه فروم هر انسان زمانی که
به دنیا می آید از نظر زیست شناختی موجودی مستقل است اما تا مدت مدیدی به مادر خود
نیازمند است و هر چه میزان این وابستگی به
والدین بیشتر گردد سبب کاهش میزان استقلال فردی میشود و در نتیجه شخصیت فردی او
به گونهای میشود که دائما نگاهش به بالاست. نتیجتاً جامعه به صورت زنجیروار به
شکل یک هیرارشیک در میآید و قدرت افرادِ بالادستِ تمامیت خواه بر شانۀ افراد زیرین
جامعه است زیرا پایین دست توانایی تعقل و استفاده از خرد خود به گونهای مستقل و
آزاد را ندارد و حتی بیم استفاده از آن را دارد.
در راس هرم قدرت ماجرا برعکس است :
اقتدارگرایان به شکلی سادیسمی سعی در کنترل افکار جامعه دارند که این کنترل شامل
محدود کردن مدیا و تحت فشار قرار دادن آنان ، فیلترینگ هدفمند اینترنت، نبود رسانه
های مستقل و آزاد، محدود کردن آزادیهای فردی در زندگی شخصی و اجتماعی افراد و
سرکوب اقلیتهای دینی و قومی میباشد.
وجود تمامی این عناصر سبب اقتصادی
بسته و مریض میشود که کنترل آن تنها در
اختیار افرادی محدود قرار میگیرد که همسو با راس نظام توتالیتر باشند و نتیجتاً
سبب مهاجرت افراد زیادی از آن اقلیم و پناهندگان سیاسی فراوان در دیگر کشورها میشود.


نکتهای قابل تامل درباره سادیسم
اقتدارگرایان آن است که تنها رهبر جامعه توتالیتر حق اندیشیدن و تصمیم گیری دارد و
میتواند به جای دیگر افراد جامعه بیاندیشد. برای این کار دستگاه گسترده تبلیغاتی
یک نظام توتالیتر باید با نفرت پراکنی سعی در ایجاد دشمن خیالی کند و تئوری توطئه
را در جامعه نهادینه کند حتی اگر به شکل آستیگماتیسم سیاسی با واقعیات جهان باشد.
متعاقباً دستگاه تبلیغاتی سعی در ایجاد یک ایدئولوژی واحد و مرکزی میکند که
تدریجاً محوریت افکار جامع را بر آن ایدئولوژی همسو کند و برای پا برجا ماندن آن
ایدئولوژی همیشه باید این باور را در جامعه رواج دهد که بحرانهای اجتماعی به صورت
مداوم در جامعه حضور دارند و مردم را با آن بحرانها دچار روزمرگی کند.
اما از دیدگاه اریش فروم شاه کلید مهم نظام توتالیتر " همرنگی
ماشینی" است. همرنگی ماشینی به معنای آن است که شخص دیگر خودش نیست و یکسره
قدرت فکر و تعقل خود را در اختیار سازمانهای فرهنگی و اجتماعی میگذارد و مطابق
با انتظارات آنان عمل میکند. اکنون این شخص یا بهتر ذکر شود " ماشین" ،
همرنگ میلیونها ماشین دیگر شده است. شاید با این همرنگی از اضطراب و ترس از
تنهایی در امان باشد اما گوهری با ارزش به نام " نفس فردی" را از دست
داده است.
اکنون نظام توتالیتر با از بین
بردن شعور فردی و ساخت انسانهای کرگدنی ، خشن و ضد تمام فضاهای انسانی ؛ کاری کرده
است که احساسات بر عقل حکم براند و هر زمان که اراده کند توانایی به غلیان درآوردن
احساسات جامعه را داراست. در این بین نظام با استفاده از لمپنیسم اُلیگارشی ( لباس
شخصیها و گروه فشار) و همچنین پلیس مخفی که از میان افراد سرخورده و قشر پایین جامعه انتخاب میشوند، با اندک دگراندیشان موجود در جامعه با خشونت
تمام مقابله میکند و توسط اهرام موجود سعی در حذف فیزیکی و فکری آنان میکنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر