۱۳۹۸/۱۰/۰۷

ترس!

ترس واژه‌ای سه حرفی، اما مرز میان روشنی و تاریکی. 
فکر کن با لذتی فراوان به دنیا محبت می‌کنی و حتی با اصرار بر آن محبت، اشتیاق می‌ورزی اما پاسخ دنیا تنها سکوتی تاریک و بی منطق است! طنین این سکوت بی‌پایان است و سکوت آن، تمام تو را با خود می‌کشد تا ترس بیایید و حائلی شود میان تاریکی و روشنی‌.
ترس می‌آید که بگوید هیچ دلیلی برای امید به این دنیا نیست، و نیز دلیلی هم نیست که به آن ناامید باشی و این آغاز سکوت است، بله ترس آغاز سکوت است. 
حالا باید راه بروی که روی این لبه بمانی، تا تبدیل به روشنی این دنیا یا تاریکی آن نشوی! 
اما چه تضمینی است که تب و تاب همین ترس نیز نخوابد ؟ 

۱۳۹۸/۰۹/۲۸

فرانکنشتاینااا


مدتی بود در اینجا چیزی ننوشته بودم، اما چه کنیم که نوشتن برای من به عنوان یک پاپ کالچر نیست و واپسین حصن حصین من است 
روزگار خوبی نیست، دلپذیر هم نیست، بی معنی است، هر کسی مخلوق خودش رو آفریده، یک فرانکنشتاین تهوع‌زا و چندشناک و همگی خالق‌ها هم با اطمینان کامل اعلام می‌کنند که مخلوق‌شان که من دوست دارم بگم، محذوف مهوع‌ شان، ناب‌ترین عصاره انسانیت و مدنیت است
باید امشب در بالاترین نقطه فریاد بزنم: فرانکنشتاینا، امانم ده     

۱۳۹۸/۰۲/۲۰

حرمت انسانیت

حرمتی بس گزاف. اما به حرمت آن باید مهر سکوت زد. اگر انسانیت در قلب‌مان همانا زنده باشد جای برای نفرت باقی نخواهد ماند. 
نفرت متضاد انسانیت است، خوی وجودش از  انسانیت به دور است.
پس به حرمت انسانیت سکوت کردم. 
 زمانی که از ورای درون خود می‌گذشتم بالغ بودم، به هُرم حرمت انسانیت از آن پس را به خاطر ندارم...